یکشنبه، بیست و چهار مارس دو هزار و چهاردهم:
عیس گفت: «قومم، پیامبری در شهر خود به خاطر هدایایی که دارد احترام نمی�بند. در ناظرت هم قادر نبودم مردم را درمان کنم چون ایمان نداشتند به تواناهای من برای درمان. حتی وقتی از اینکه کسی را آنجا درمان نکردهام سخن گفتم، اهالی آن شهر میخواستند مرا بکشند و بر سر یک تپه اندازند. اما میان آنان گذشتم زیرا ساعت مرگ من نبود. اکنون نیز پیامبرانی که در بین شما هستن به خاطر هدایایی که دارند شناخته نمی�بند. پیامبران من باید متواضع باشند و از شهرت یا شهرت جستجو نکنند. توهای پیامبر، هدایا داده شدهاند و بیشتر از انجام وظیفهٔ خود چیزی نکردهاید در اجرای مأموریتهایی که به شما سپردم. یاد داشته باشید نیز که بسیاری از پیامبران کشته و شکنجه شدند چون مردم نمی�بند کسی دیگرشان بگوید چگونه بدون لذتهای گناهکارانهشان زندگی کنند یا سبک زندگانیاشون را تغییر دهند. هنگامیکه زمان مصیبت نزدیک میشود، خواهید دید پیامبرانی من تعقیب شدهاند و در نهایت شرورها تلاش دارند آنان را بکشند. به وفادارم پناهگاههای حفاظتی پیشنهاد میکنم وقتی که دجال و پیروانش سعی کنند همه کسانی که مرا پرستش میکنند را بکشدن. هیچ چیپی بر بدن خود قبول نکنید، و از دجال پرستشی نکند. من تنها آن کسی هستم که به او احترام شایستهاند.»
عیس گفت: «قومم، در طول قارون باید سعی کنید بیشتر بر روی خواندن چند کتاب خوب روحانی تمرکز کنید علاوه بر دعاهای و روزههای خود. کمی از چندین کتاب خوب بخوانید تا یک کتابی پیدا کنید که احساس میکنید با آن بتواند روحیتان را بهبود ببخشد و نزدیکتر به من شوید. کتابهایی را خوانید که شما را در رابطهای عاشقانهتر با من قرار دهد. همهتان را بسیار دوست دارم، و هر چیزی دربارهٔ هر یک از شماست بدانیدم. اما شما چند چیز درباره عشقی عمیقتر مرا نمی�بند. این است که برای یافتن چنین کتابی از عشق من نیاز به جستجو هست. با استفادهٔ مناسبتر از زمان خود، وقتتان را بر روی سرگرمیهای بیهودهٔ صرف نخواهید کرد. در عوض از تلاش کردن برای آرامش دادن آرزوهای بدن، سعی کنید روحتان را در صلح و عشق من که روح میخواهد آرامش یابد آرام بگذارید. خواهید دید چنین خواندن روحانی به گسترش دانش و عشقی شما از من کمک خواهد کرد.»