(یادداشت - مارکوس): (در این روز، مدالهای صلح به مریم تقدیم شد تا او آنها را مبارک کند، که باعث خوشحالی بسیار وی شد)
"- اینجا مدال صلح است! سلام. سلام...سلام. آن وسیلهایست که جهان با استفاده از رحم و تعهد در آن به سلام میرسد.
ببین، پسرم، و بگو که مدال صلح بزرگترین هدیه قلب پاک من است، که به فرزندانم دادهام.
دشمن پیش از او عقبنشینی خواهد کرد، و کسانی که با ایمان و تعهد آن را بر تن میکنند، آزاد از بسیاری خطرها خواهند بود و اگر تسبیح بخوانند و گناه نکنند، به همراه داشتن آن در سینهشان با ایمان و عشق، از جهنم فرار خواهند کرد.
جایی که مدال صلح میرسد، من نیز آنجا هستم، 'زیست'! بزرگترین نعمتهای خداوند را به وجود آوردهام. و کسانی که آن را بر سینهشان دارند، اطمینان کامل از حضور من و 'حمایت بسیار خاص' من در زندگی و مرگ خواهند داشت.
به همه فرزندانم بگوید که نمی�یست مدال را در کیف یا جیب خود قرار دهند، بلکه آن را بر گردنشان آویزان کنند تا روی سینهشان باشد. فرزندان من باید آن را بالای قفسهسینهاشان حمل کنند!
مدالی که به شما میدهم 'دستگاه دفاعی' است برای محافظت از خود در برابر حملات ناگهان شیطان!
(مارکوس) "- خانم، چگونه میخواهید مدال صلح را منتشر کنید؟
(مریم مقدس) "- هر چه که ممکن است. بگوید، به همه کسانی که با آنها تماس دارید بنویسید! این مأموریت شما، پسرم، تا پایان زندگیتانست: - مدال من را بردار و آنرا برای تمام کسانی که ملاقات میکنید آشکار کنید.
مدال صلح 'همراه ناپذیر' شماست در همه زمانها، زیرا هر جا است، اطمینان داشته باشید که من نیز آنجا هستم.
(اینجا او مدالها و مردم را مبارک کرد.
هنگامی که مریم مقدس برای بخشش بر مدالهای صلح رفت، دست راست خود را بالا برد، سپس دستاش آتش گرفت، داغ شد و از آن نوری مانند آفتاب بیرون آمد.
سپس علامت صلیبای روشن کشید که با دست خودش میکشد. وقتی علامت صلیبی کاملاً شکل گرفته بود، به سمت محور خود چرخاندهشد، همچون 'گردش' جلوتر و در وضعیت افقی بر روی مدالهایی قرار گرفت که پیش از مریم مقدس روی زمین گذاشته شده بودند.
آنجا آن صلیب نورین به تعداد بیشمار ذرههای نور تبدیل شد که با نزول بر روی مدالها فرود آمدند و آنها را مبارک کردند.
من هرگز مادرانم را چنین دست خودش برای مبارکه کردن ندید، مانند یک خورشید درخشان نور، و این بسیار به من تاثیر گذاشت.
پس از مبارکه، قبل از رفتن، او دوباره نگاه کرد بر روی مدالهایی که روی زمین بودند، پیش از خودش، و با 'لطف نامی' گفت:)
(مادرانم) "- شما نمیتوانید تصور کنید چقدر من را با ضربه زدن این مدالها خوشحال میکنید!
(مارکوس): (آنجا خودش بلند کرد و به سوی آسمان رفت).